مقاله ای از استاد داکتر سیدمحمدمهدی افضلی تحت عنوان «به رسميت شناختن اختلاف نظر ضابطه مند، گامي در مسير اخوت اسلامی»  امیدواریم از خواندن این مقاله لذت ببرید.

چکيده

در مورد انسجام اسلامي و عوامل تحکيم آن نظرگاههاي متفاوتي ابراز شده است.

برخي بر موانع روانشناختي تکيه کرده و عدهاي موانع سياسي را برجسته ديده و گروهي بر موانع معرفت‌شناختي تاکيد کرده اند. هريک به فراخور مانع مورد نظر، راهکاري عرضه داشته است، علي‌رغم مفيد بودن اين‌ راه‌حل‌ها، به نظر مي‌رسد عامل معرفت‌شناختي مهم‌تر از بقيه عوامل باشد. با توجه به اينکه اختلاف در فهم طبيعي است و تاريخ انديشة اسلامي مالامال از اختلاف فهم‌ها و تفاسير بوده است، بهترين راه براي رسيدن به آرمان انسجام و اتحاد اسلامي به رسميت شناختن اين اختلافات و بهره جستن از آن در مسير تعالي انديشه و شکوفايي استعدادها براي حل مسائل نظري و مشکلات عملي جامعة اسلامي است. وحدت معقول که نه به حذف مذاهب مختلف بيانجامد و نه استحالة يک مذهب در درون مذاهب ديگر را باعث شود از چنين آبشخوري تغذيه مي‌شود.

واژگان کليدي

انسجام، اجتهاد، متون ديني، تفسير، نص‌گرايي، عقل‌گرايي، کثرت‌گرايي.

 در آمد

  اختلافات و گسست در ارتباطات پيروان مذاهب اسلامي بر اثر عوامل پيدا و ناپيدار به گونه‌اي جلوه کرده که براساس آن انسجام و اتحاد مسلمانان به يک اميد و آرزو بدل شده و وصول به آن بسي دير و دور و دشوار مي‌نمايد؛ اين مسأله متفكران مصلح را به انديشه واداشته است که چگونه مي‌توان راهي به رهايي از بن‌بست موجود گشود و ديوار ستبر و سرسخت سر برکشيده را با دست همت به زير کشيد و شکوفه دادن درخت انسجام را به تماشا نشست؛ لذا هرکسي با نگاه از زاويهاي خاص، عامل يا عواملي را در اين راستا مهم ديده و در پي آن راهکارهايي را براي رسيدن به اين مطلوب عرضه داشته اند.  به نظر ميرسد راههاي طي شده و راهکارهاي عرضه شده هريک در جاي خود نقش بيبديل در تامين اين هدف ارزشمند دارند، ولي شايسته است برخي از عوامل بيشتر مورد تاکيد قرار گيرند.

    فارغ از برخي موانع سياسي، عواملي‌که مانع نزديکي مسلمانان شده پارهاي به مسائل رواني بر ميگردند و برخي ديگر رنگ  معرفت‌شناختي و هستي‌شناختي دارند. طبيعي است هريک از موانع، راهکار متناسب با خود را طالب است و نميتوان از عامل منحصر در اين باب سخن گفت. وقتي جنبة عاطفي و روان‌شناختي مسأله برجسته شود، راهکاري‌که ارائه ميشود بيشتر بر احترام به مقدسات و ارزش‌هاي يکديگر تکيه و تاکيد دارد؛ در صورتي‌که مسأله از زاوية نظري مورد تأمل قرار بگيرد، لازم است راهبرد متناسب با آن عرضه شود.

    از سوي ديگر انسجام‌گرايان نيز به انسجام به يک ديد نمينگرند؛ کساني در پي وحدت عارضي و مقطعي اند و به انسجام به عنوان يک ارزش ابزاري و مقطعي نگاه مي‌کنند؛ کساني ديگر  در پي حل ريشهاي مسائل اند و براي انسجام ارزش فينفسه تعريف مي‌کنند؛ کساني‌که از منظر وجود و حضور دشمن مشترک بيروني بر ضرورت وحدت و انسجام مسلمانان تاکيد ميکنند خواسته يا ناخواسته  تلقي ابزاري و مقطعي از وحدت را در ذهن دارند. کساني‌که در پي حل ريشهاي مسأله هستند و ميخواهند انسجام پايدار را ايجاد کرده و تحکيم بخشند، نيز از زواياي مختلف بدان نگريسته و در پي حل آن هستند، لذا بر عوامل مختلف تاکيد ميکنند. برخي تکيه بر مشترکات اعتقادي را با اهميت ديده و برهمين اساس به تعيين و تبيين مشترکات اعتقادي همت گماشته و آنرا براي رسيدن به انسجام اسلامي مهم مي-دانند. عدهاي شناخت متقابل پيروان مذاهب از باورها و آداب و رسوم يکديگر را اساسي ديده و معتقدند ديوار ستبر و سر به فلک کشيدة نفرت پيروان مذاهب از يکديگر، در حقيقت بسان کوهي از يخ است که با تابش گرماي شناخت متقابل ذره ذره تبخير ميشود و سرانجام چيزي از آن بر جاي نميماند. کساني ممکن است عوامل ديگر را مهم جلوه دهند و بر اساس آن رهيافتي متفاوتي اتخاذ کنند.

  به نظر ميرسد جز تلقي عارضي از وحدت و انسجام، ساير تلقيها و راهکارهايي که عرضه شده‌اند همگي در جاي خود مغتنم‌اند؛ ولي تکيه بر دشمن مشترک براي ايجاد انسجام، هرچند در کوتاه مدت شايد بتواند مفيد و موثر باشد، ليک پايدار نيست؛ زيرا  وقتي ضرورت انسجام وابسته به حضور و قدرت دشمن مشترک و بيروني شود، و هويت انسجام با اقتدار دشمن تعريف شود، با نابودي دشمن يا ضعف آن ديگر سخن از وحدت و انسجام موضوعيت نخواهد داشت. راهکارهايي که امور عاطفي و رواني را مهم جلوه داده و بر ضرورت احترام متقابل انگشت نهاده‌اند، در سطح عام بر عامل ارزشمندي تاکيد کرده‌اند؛ حقيقت اين است که بر اساس تجربيات زندگي پيروان مذاهب اسلامي، احترام متقابل، همدردي و مواسات و پرهيز از توهين و افترا به باورها و ارزشهاي يکديگر، تاثيرهاي شگرفي در ايجاد انسجام و همدلي نهاده‌اند. تکيه بر شناخت متقابل نيز از همين ويژگي برخوردار است، نگاه دو مسلماني که عقيده متفاوت دارند، ولي شناختشان از يکديگر شفاف است، با همگنان‌شان که از چنين شناختي محرومند، تفاوت ژرف دارد. همين‌سان، کسانيکه بر اشتراکات اعتقادي و تعيين و تبيين آن پاي فشرده‌اند، نيز بر عامل مهمي تکيه کرده‌اند، ولي به نظر ميرسد گرچه اين راهکار، تا حدودي ميتواند زمينه را براي ايجاد انسجام پايدار فراهم سازد، نيازمند آن است که در کنار آن مسائل ديگر نيز مورد توجه قرار گيرد؛ بدين معنا که وقتي سخن از اشتراکات به ميان ميآيد، در کنار آن اين مسأله نيز طرح شود که در چه حوزههايي ميتوان اختلاف نظر داشت و اين اختلاف ديدگاهها تا کجا مجاز است و چگونه بايد با آن مواجه شد تا انسجام مسلمانان آسيبي نبيند؟ زيرا اولا ممکن است در خود مسألة مشترک تفسيرها و تحليلهاي متفاوت عرضه شود، ثانيا در حوزه مسائل غير مشترک نيز اموري وجود داشته باشند که  مانع از انسجام شوند، نميتوان کسي را از داشتن باورهاي خاص منع کرد، و گرنه از درون اين انسجام نفي مذاهب موجود و تاسيس مذهب نوين سر بر مي‌آورد که نه ممکن است و نه مطلوب.

به دليل رعايت اختصار، در نوشتار کنوني تنها اين مسأله مورد توجه است که به رسميت شناختن اختلاف انديشه چه نقشي در ايجاد انسجام و همدلي ميتواند داشته باشد؛ زيرا اين مسأله از بنيادي‌ترين عواملي است که مي‌تواند مشکل عدم انسجام را حل کند. وقتي زواياي مختلف آن روشن شود، نوبت به تطبيق آن در مرحلة عمل مي‌رسد که در صورت توفيق در تطبيق در سطح عام اثر بخش خواهد بود. براي دستيابي به اين نتيجه نخست لازم است به رمز پيدايش اختلاف ديدگاهها نگاهي انداخته شود، آنگاه حوزههاي جواز اختلاف نظر مشخص گردد و سرانجام نتايج مترتب خود به خود چهره خواهند نمود.

1. بشر و گريز ناپذيري اختلاف در انديشه

   قواي ادراکي، ابزارها، راهها و منابع شناخت بشر محدوديت دارند؛ گسترة دانستههاي بشري به لحاظ کمي و کيفي نسبت به نادانستههايش بسان قطره در برابر درياست. چنانکه تلقي و دريافت انسانها از حقايق نيز يکسان نبوده و نخواهد بود. از منظر ديني نيز وقتي اين مسأله ملاحظه شود، خواهيم ديد که آموزههاي ديني چنين چيزي را به رسميت شناخته است. وقتي داستان حضرت موسي با عبد صالح خداوند در قرآن کريم ملاحظه شود، شدت و ضعف در ادراک حقايق را ميان انبياي عظام الاهي نيز مشاهده ميکنيم.  چنانکه روايت معروف منسوب به امام علي عليه السلام خطاب به ابوذر که مي فرمايد:

 يا اباذر ان سلمان  لو حدثک بما يعلم لقلت: رحم الله قاتل سلمان…

ملاحظه شود، نيز قرينة ديگري بر تفاوت چند و چون شناخت آدميان از حقايق اشيا است. زندگي در زمانه‌ها و زمينههاي مختلف، تغذيه از فرهنگهاي ناهمسان، عوامل رواني و اجتماعي ديگر موجب ميشود که درک افراد از حقايق نه يکسان، بلکه متفاوت از يکديگر باشد. تامل در آيات و رواياتي از سنخ  پيش-گفته و روانشناسي ادراک نکتههاي بسياري را ميآموزد که نبايد از آن غفلت صورت گيرد.

2. گريز ناپذيري اختلاف ديدگاهها در فهم آموزههاي ديني

     افزون بر محدوديت عام بشر در فهم حقايق، در بستري که انديشمندان مسلمان قرار دارند، عوامل ديگري نيز در اختلاف برداشتها از متون ديني تاثير مينهند. هستي‌شناسي که متون ديني به ارمغان آورده به گونهاي است که نميتوان به صورت قطعي فهم بشر عادي را با آن مطابق دانست. صدر تا ساقة هستي‌شناسيٍ وحياني به گونه‌اي است که شناخت ما از آن بسيار اندک و احيانا مغشوش است، اگر روايات صادره از اولياي دين نبود، شناخت حقايق در اين حد نيز ميسور نبود. خدا، فرشته، روح، خلقت انسان، عالم ملکوت، شيطان، جن، وحي، معجزه، قيامت، بهشت، دوزخ، برزخ، و مانند آن اموري اند که براي شناخت‌شان با معارف متعارف چندان ره به جايي نميبريم؛ مبدأ و معاد به عنوان دو رکن اصلي هستي‌شناسي وحياني در هاضمة خُرد خِرد انساني نميگنجند،  تلقي بزرکترين متفکران از اين اصول اعتقادي چنان است که با يکديگر تفاوت ماهوي دارند، بالاخره ذات خداوند چگونه است، قابل شناسايي هست، نيست، اوصاف او چگونه هستند، رابطه اوصاف با ذات و با خودشان چگونه است؟ آيا مي‌توان در باب خداوند به صورت معنادار سخن گفت، اگر مي‌توان سخن گفت، آيا مي‌توان به نحو ايجابي از خداوند سخن گفت يا اين‌که صرفا با زبان سلب سخن گفتن امکان‌پذير است؟ مانند اين مسائل اندکي از نادانسته‌هاي بسيار بشر در باب خداشناسي‌اند؛ در مورد معاد و نحوة تحقق آن نيز محدوديت فهم آدمي کمتر از اين نيست؛ چه ميشود که متفکر ژرف نگري همانند بوعلي سينا در مورد معاد جسماني خرد را در فهم آن ناتوان ميبيند و صرفا آنرا از روي تعبد ميپذيرد:

يجب ان يعلم ان المعاد منه ما هو منقول من الشرع و لا سبيل الي اثباته الا من طريق الشريعه و تصديق خبر النبوة و هو الذي للبدن عند البعث، و خيرات البدن و شروره معلومة لا يحتاج الي ان تعلم و قد بسطت الشريعة الحقه التي اتانا بها نبينا و سيدنا و مولينا محمد صلي الله عليه و آله – حال السعادة و الشقاوة التي بحسب البدن و منه ما هو مدرك بالعقل و القياس البرهاني و قد صدقته النبوة و هو السعادة و الشقاوة بالقياس اللتان للانفس و ان كانت الاوهام هيهنا تقصر عن تصور هماالآن.

صدرالمتالهين تلاش ميکند معاد جسماني را براساس مباني و دستگاه مفهومي فلسفي تفسير و تحليل کند، پس از او برخي اين تحليل را پذيرفته و نکات ديگري را نيز بيافزايند، سرانجام متفکر ديگري ميآيد و چنين معادي را جسماني نيانگاشته و تمام مقدسات را شاهد ميگيرد که به معادي باور دارد که از سوي وحي بيان شده است! محمد تقي آملي با رسيدن به عبارتي از حاجي سبزواري در شرح منظومه، که راجع به معاد جسماني مورد تاييد حکمت متعاليه بحث ميکند، فريادش بلند مي‌شود و همة‌ مقدسات را شاهد مي‌گيرد كه به معاد جسمانيِ مورد نظر اصحاب حكمت متعاليه باور ندارد، بلكه به معاد قرآني باورمند است:

«ولعمري ان هذا غير مطابق مع ما نطق عليه الشرع المقدس علي صادعه السلام والتحيه وانا اشهد الله وملائكته وانبيائه ورسله اني اعتقد في هذه الساعة وهي ساعة الثلاث من يوم الاحد، الرابع عشر من شعبان المعظم سنه 1368 في امر المعاد الجسماني بما نطق به القرآن الكريم واعتقدبه محمد – ص – وآله الائمه المعصومون وعليه اطبقت امة الاسلامية و لا انكرمن قدرة الله شيئا….

بدينرو وقتي در مورد اصليترين باورهاي ديني اينگونه دستمان از رسيدن به ميوة معرفت کوتاه است امور ديگر جاي خود دارند.

    ممکن است گفته شود در اينگونه موارد شايسته است به جاي بحث و اظهار نظر همانند مرحوم محمد تقي آملي ايستار وحياني را برگزيده و عقل را از فضولي منع کنيم. در اين صورت مشکلات ديگري گريبان‌گير ميشود که رهايي از آن نيز به راحتي ميسور نيست. اولا نصگرايي و بستن راه عقل در فهم تعاليم وحياني قابل قبول نيست، ثانيا به لحاظ معناشناختي نيز الفاظ وارده در تعاليم وحياني بستر مناسبي براي اختلاف در فهم است. از باب نمونه در مورد اوصاف الاهي، آنچه به عنوان اوصاف خبري در علم کلام نامبردار شده و اختلافات بسياري را موجب گشته است، ريشه در خود قرآن کريم دارد؛ يد، وجه، رجل، استوا بر عرش، و همين طور مجيء، رؤيت و امثال آن چگونه  تفسير مي‌شوند؟ آيا با اتخاذ رهيافت نص‌گرايانه و بستن راه تفکر و بحث و استدلال ميتوان از جهاني و جاودانه بودن آموزههاي دين خاتم دفاع کرد؟ ناگزير بايد آنها را تاويل کرد، اگر بخواهد تاويل شود، در اين صورت به دليل آن‌که ضوابط معيني براي تاويل نيز وجود ندارد، امکان برداشتهاي مختلف قابل نفي نيست، بر فرض اگر چنين معياري وجود داشته باشد بازهم اختلافها گريز ناپذير مينمايد. اگر به لحاظ تاريخي ملاحظه شود، مي-بينيم که رهيافتها و رويکردهايي که نسبت به تفسير معارف وحياني اتخاذ شده موجب شده اند که متفکران در مسيرهاي متفاوت قرار گرفته و نظرگاههاي متناقض ابراز کنند. يکي تشبيهي شده و ديگري تنزيهي، يکي اختيار و ديگري جبر را استفاده کرده است. وقتي متفکران مسلمان خواسته اند از نصگرايي افراطي اهل حديث و عقلگرايي افراطي معتزلي خويشتن را کنار بکشند و رهيافت سومي در پيش گيرند،  مسيرهاي نويني را باز کرده و با هدف يگانه به نتايج مختلف رسيده اند. ابومنصور ماتريدي (متوفاي333 قمري) در آسياي مرکزي، ابوالحسن اشعري(متوفاي330 قمري) در عراق و طحاوي (متوفاي331 قمري) در مصر، به طور مستقل و بياطلاع از يکديگر در پي تدوين راه و روش سوم برآمدند، اما ثمره اش آن شد که ماتريدي و اشعري در بيش از پنجاه مورد اختلاف نظر پيدا کردند.   در ميان متفکران شيعي نيز ملاحظه ميشود که دو متفکر با زمينههاي مشترک بسيار، در تفسير متون ديني به نتايج مختلف ميرسند. شيخ صدوق کتاب اعتقادات اماميه را مينگارد و شيخ مفيد با تعليقه برآن در پي تصحيح بر ميآيد و ثمره اش آن ميشود که در موارد بسيار ديدگاههاي مختلفي به منصة ظهور ميرسند.  آنچه از دلايل و قراين پيش گفته استنتاج ميشود اين است که اختلاف در ديدگاهها نه به طور کامل قابل رفع است و نه گريز پذير.

 اين يک طرف ماجراست، در آنسو مسألة مهمي‌که طرح ميشود اين است که اين اختلافات تا کجا قابل دفاع است و اگر از کدام مرز عبور شود ديگر خروج از قلمرو دين و ورود در منطقة ممنوعة الحاد به شمار ميآيد؟ با نظر داشت اين پرسش، مسأله مورد نظر صورت نهايي‌اش چنين ميشود که در چه زمينه-هايي اختلاف و تنوع ديدگاهها قابل قبول است و در پي آن پذيرش اختلاف نظر تا چه ميزان در بستر سازي و استحکام انسجام اسلامي نقش دارد؟ آيا در اين مورد ميتوان گفت تمام برداشتهاي صورت پذيرفته از متون ديني به يک ميزان اعتبار دارند و حجت ميباشند و حق اند؟

       طرفداران تکثرگرايي ديني بر چنين انگارهاي پاي ميفشارند، امثال جان هيک متكلم معاصر مسيحي براي رفع نزاعهاي مذهبي و درگيريهاي موجود در باب آموزة نجات، پلوراليسم ديني را مطرح کرده و از حقانيت تمام برداشتها سخن مي‌گويند؛ به نظر اين دسته همة اديان و مذاهب بهرة‌ از حقيقت دارند و هيچ يك نميتوانند ادعاي انحصار حقانيت نزد خود داشته باشند، هيك با استفاده از تمايزي كه ايمانوئل كانت فيلسوف آلماني ميان «عالم بود »و «نمود» يا جهان پديده و پديدار نهاده بود، بر اين شد كه واقعيتِ مطلق واحد است، ولي آنچه بر ما پديدار ميشود يا تجربهاي كه ما از آن داريم بسته به فرهنگ تجربه گر متفاوت ميشود، و تجربههاي اشخاص از اين حقيقت غايي متفاوت است و كسي حق ندارد كه تجربة خود را برتر از ديگري بشمارد:

   «… اگر فرض كنيم كه واقعيت مطلق واحد است، اما ادراكات و تصورات ما از اين واقعيت متعدد و گوناگون است، زمينه براي اين فرضيه [پلوراليسم ديني] فراهم خواهد شد … در گذشته اشاره شد [فصلهاي پيشني كتاب مورد نظراست]كه جريان مختلف تجربة ديني بيانگر آگاهيهاي مختلف ما از يك واقعيت نامحدود متعالي هستند كه به صورتهاي كاملا متفاوت توسط اذهان بشري از تواريخ مختلف فرهنگي تاثير پذيرفته و بر آنها تاثير گذارده است » .

 بررسي صحت و خطاي اين ديدگاه فراتر از مجال نوشتار كنوني است،   ولي اجمالا ميتوان گفت ارائة چنين راهحلي براي رهايي از پيامدهاي منفي اختلاف نظرها که مانع از ايجاد انسجام ميان امت اسلامي شده، در حقيقت به جاي حل مسأله، پاک کردن آن است. بنابراين لازم است راهحلي ارائه شود که ضمن پذيرش طبيعي بودن اختلاف نظرها به نفي حقيقت دين نيز نيانجامد.

1/3. حوزه هاي جواز / عدم جواز اختلاف نظر

اگر بخواهيم دايرة‌ آموزههاي دين مقدس اسلام را تعيين كنيم در ذيل دو عنوان كلي باورها و ارزشها مي‌گنجند كه هر كدام زير مجموعههاي ديگري نيز دارند. مجموعهاي از مسايلي‌که لازم است بدان اعتقاد ورزيده شود بخش باورها را مي‌سازند و مجموعهايکه در عمل به کار ميآيند ارزشها را تشکيل ميدهند. ارزشها اگر مرتبط با افعال جوانحي باشند اخلاق، و اگر با افعال جوارحي سروکار داشته باشند فقه را سامان ميدهند. در تمام اين دو حوزه مسائل به دو بخش ضروري و غير ضروري يا فرعي تقسيم مي‌شوند، در مسايل اعتقادي ضروري يا همان چيزيكه نزد متكلمان به اصول دين نامبردار گشته است و نص آيات مبارك قرآن كريم و روايات شريف متواتر بر اعتقاد به آن‌ها  استوار است و همين‌طور در مسائل ارزشي ضروري جايي براي اختلاف نظر نيست، مرز اسلام و كفر باورمندي به همين امور است، در وجه ايجابي ايمان به خدا، معاد، نبوت عامه و خاصه که اعتقاديات را تشکيل ميدهند، و لوازم آنها که ارزشها را ميسازند، از اموري است که بدون آن نتوان کسي را مومن شمرد، در بعد سلبي تمام آنچه لوازم باورمندي به اين امور است اگر با عناد مورد انکار قرار گيرد، خروج از دايرة ايمان برآن صدق خواهد کرد. در آيات مبارك قرآن خروج از دين وقتي صدق مي‌کند که كسي آن‌چه را از جانب خداي متعال نازل شده قبول نداشته باشد: «من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون»(مائده/ 44)؛ لذا خروج از اسلام زماني صورت مي‌گيرد كه مخالف ضروريات دين باشد، تفتازاني مي‌نويسد:ليس بكافر ما لم يخالف ماهو من ضروريات الدين

    نکته مهم اين است که اصل ايمان/عدم ايمان به امور پيش گفته و لوازم آن معيار کفر و ايمان تلقي مي‌شود، ولي حکم مسأله در مسايل نظري‌ اعم از اعتقادي و ارزشي که تفسير امور نامبرده بخشي از آن به شمار ميآيد از بن متفاوت مي‌شود. در اين عرصه مجال اختلاف نظر هست و نمي‌توان كسي را ملزم به قبول تفسير خاصي كرد؛ داور نهايي در باب صحت و خطاي يک تفسير ابزارهايي است كه در فهم به كار مي‌آيند، ميزان درستي و عدم درستي آن مطابقت يا عدم مطابقتِ آن با معيارهاي فهمِ درست و روشمندي است، در صورت روشمند بودن مي‌توان به اين تفاسير احترام نهاد و با ارزيابي نشان داد كه كدام يك درست است و كدام نادرست، و در صورت اثبات نادرستي باز هم راهي براي تكفير وجود ندارد، نمي‌توان به خاطر بيان نظري كه خطا به نظر مي‌رسد صاحب‌ نظر را تكفير كرد. اينکه گفته ميشود فهم ارائه شده از متون ديني بايد مطابق با مفاد تعاليم ديني باشد، بدين معناست که با قطعيات کتاب و سنت در تعارض نباشد، نه اينکه در نفس الامر نيز واقعا با آن مطابقت داشته باشد. چنانکه سعد الدين تفتازاني نيز در تفسير قيد علي قانون الاسلام در تعريف علم کلام پس از بحثهايي در بارة اينکه مراد از قيد نامبرده چيست، ميگويد:

… و بالجمله فحاصله ان يحافظ في جميع المباحث علي القواعد الشرعية و لايخالف القطعيات منها جريا علي مقتضي نظر العقول القاصرة … لا ان يکون جميع المباحث حقة فينفس الامر منتسبة الي-الاسلام بالتحقيق

 لذا اگر کسي با تامين ويژگيهايي که در فهم تعاليم ديني شرط است به ديدگاهي جز آنچه ميان ديگران متداول است، دست يابد نتوان اورا از دايرة ايمان برون انداخت و مسلمش نيانگاشت. متفکران مسلمان در مورد لزوم مسلمان انگاشتن کساني که در فهمشان به چيز مغاير با فهم متداول رسيده اند تاکيد و از تکفيرشان زينهار کرده اند.  ابن حزم اندلسي ميگويد هيچ مسلماني را به خاطر فتوايي يا سخني در باب يك اعتقاد تكفير نمي‌توان كرد،‌ به تصريح او رأي كساني مانند ابوحنيفه، شافعي و…نيز همين است:

 ذهبت طائفة الي انه لا يكفر و لا يفسق مسلم بقول قاله في اعتقاد او فتيا و ان كل من اجتهد في شيء من ذلك فدان بما رأي انه الحق فانه مأجور علي كل حال ان اصاب فأجران و ان اخطأ فاجر واحد ،‌ وهذا قول ابن ابي ليلي و ابي حنيفه و الشافعي و السفيان الثوري و داود بن علي و هو قول كل من عرفنا له قولا في هذه المسأله من الصحابه ( رض) لا نعلم منهم خلافا في ذلك اصلا»

غزالي نيز با اينكه فيلسوفان را به دليل اعتقاد به قديم بودن عالم و انكار معاد جسماني و انكار علم خدا‌وند به جزئيات مستحق تكفير قطعي مي‌داند،  ‌ولي در قبال تكفير فرقه‌هاي كلامي معتقد است تا مي‌توان محمل درست براي قولشان پيدا كرد، بايد از تكفير خود داري نمود:

    « والذي ينبغي ان يميل المحصل اليه الاحتراز من التكفير ما وجد اليه سبيلا فان استباحة‌ الدماء و الاموال من المصلين الي القبلة‌ المصرحين بقول لااله الاالله محمد رسول الله خطاء و الخطاء‌ في ترك الف كافر في الحياة‌ اهون من الخطأ في سفك محجمة من دم مسلم . وقد قال ـ ص‌ـ : امرت ان اقاتل الناس حتي ان يقولوا لااله الا الله محمد رسول الله ، فاذا قالوها فقد عصموا مني دمائهم و اموالهم الا بحقها » .

2/3. اختلاف نظر عامل پويايي جامعه اسلامي

 آنچه تا کنون بيان شد اين مسأله را اثبات ميکرد که اختلاف نظر نميتواند بستر جواز صدور تکفير را فراهم سازد، ولي بالاتر از اين ميتوان ادعا کرد که اختلاف نظر قاعده مند و مضبوط عامل پويايي و رونق انديشه در جوامع مختلف و از جمله جهان اسلام ميباشد. بسياري از متفکران مسلمان نسبت به اختلاف، چنين نگرشي داشته و آنرا مورد تاييد قرار داده اند. عبد المجيد سليم يكي از مناديان تقريب مذاهب اسلامي در عبارتي که البته بيشتر عطف توجه به ارزشهاي مرتبط با افعال جوارحي يعني فقه دارد، نظرگاهي را ابراز داشته که اين ادعا را تاييد ميکند. ايشان با تقسيم احكام به ثابت و اجتهادي يا متغير، اختلاف در اولي را غير قابل قبول و اختلاف در دومي را امر طبيعي مي‌داند. به نظر وي امكان نفي اختلاف در اين مورد اصلا وجود ندارد و اينگونه اختلاف نه منهيعنه كه موجب بركت است. ايشان  معتقد است نسبت به احکام ثابت بايد بدان ايمان آورد و اختلاف در آن جايز نيست،  نه با گذر زمان و تغيير مکان تغيير برميدارد و نه تابع بحث و اجتهاد  مجتهدان است؛ زيرا اين احکام به صورت يقيني از جانب خداي متعال آمده است. ولي احکام متغير وابسته به مصالح اجتماعي است که با دگرگوني زمانهها و زمينهها مختلف ميشود. اينکه چرا در اين احکام اختلاف راه مييابد، يا بدين جهت است که اين احکام به اختلاف در فهم و استنباط بر ميگردند که با تفاوت عقول و فهمها متفاوت ميشوند، يا اينکه به گونها-ي نيستند که به صورت يقيني به ما رسيده باشند.

  به نظر اين انديشمند احکام نوع اول پايهسنگي است که مسلمانان بايد بناي ارتباطشان را بر آن استوار سازند و در آن نزاعي نداشته باشند؛ عزت، شوکت و قدرتشان در چشم دشمنان وابسته به همين وحدت در اصول است که همة مسلمانان بدان باورمندند و در اين باب فرقي ميان اين و آن طايفه نيست. تمام آياتي که در مذمت اختلاف و نفي تفرقه وارد شده اختلاف در اين نوع احکام را منظور داشته اند. اما در احکام نوع دوم اختلاف امر طبيعي است؛ چون عقول متفاوت اند، و مصالح مختلف، روايات نيز در اين باره متعارض اند. در باب چنين احکامي اختلاف را روا ندانستن و فتوا به يکسان فکر کردن همگان معقول نيست. تاوقتي محققان در اينگونه احکام از روي اخلاص و با استفراغ وسع براي دستيابي به حق  به تحقيق ميپردازند و به نظرگاههاي متفاوت ميرسند نه تنها  قابل نکوهش نيست، بلکه بر اين اختلافات مصالح بسياري مترتب است. در چنين فضايي است که انديشه رشد مييابد، مسائل حل مي-شوند و بسياري از مشکلات گريبان جامعه اسلامي را نميگيرند.

  محمد تقي جعفري ديگر انديشور معاصر ضمن تحليل ريشههاي وحدت و اختلاف اديان و مذاهب، ضمن شرايطي آنرا عامل پويايي انديشه معرفي ميکند. به نظر ايشان عليرغم متن مشترک و ريشهها و زمينههاي مشترک اديان توحيدي و مذاهب اسلامي ديده مي‌شود که مواردي از اختلاف جلوه کرده است. اختلاف در مسائل نظري يک پديده ضروري است، چه اينکه اختلافات نظري در ميان صاحب نظران يکي از بديهيترين پديدههاي معرفت پوياست که انکار يا ترديد در آن يا ناشي از بياطلاعي است يا از نا تواني در رويارويي فکري با مسائل نظري سرچشمه مي‌گيرد. به تصريح ايشان اين پديده به قدري شايع است که نمي‌توان حتا دو متفکر صاحب نظر در يک رشتة واحد را پيدا کرد که آندو، در همة تعريفات، و مواد استدلال و روش در همان رشته اتفاق نظر داشته باشند. اگر اين اختلاف نظرها در تفسير و تطبيق اصول کلي مورد اتفاق، دور از غرض ورزيها و بازيگريهاي تصنعي باشد نه تنها هيچگونه ضرري بر اتفاق نظر در آن اصول کلي مشترک وارد نمي‌آورد، بلکه موجب دقت و گسترش بيشتر در معارف مربوط و برخورداري بهتر از آن اصول کلي مي‌گردد. تاريخ اسلام در همة مسائل نظري شاهد اختلاف آراء و عقايد بوده است و اين اختلاف تا آنجا که به اصول کلي مشترک اخلالي وارد نياورده، رايج و مورد استقبال بوده و بلکه به عنوان يک امر ضروري تلقي ميشده اشت. حتا در اصول کلي مشترک مانند توحيد، نبوت، معاد، رهبري پس از پيامبر، صفات خداوند و قرآن نيز مباحث نظري فراوان مطرح شده و نه تنها اغلب موجب آن نشده متفکران اسلامي يکديگر را تکفير کنند، بلکه عامل گسترش و ژرفايي معارف حکمي و کلامي نيز گشته است.

  بر اساس همين نگاه بوده که متفکران مسلمانان نزد اساتيدي به شاگردي پرداخته اند که عقيدة ديگري داشته اند. هريک بر کتاب ديگري با حفظ احترام شرح و تعليقه زده اند. ملاعلي قوشجي از علماي اهل سنت بر تجريد الاعتقاد نصير الدين طوسي شيعه مذهب شرح نگاشته و ملا محسن فيض کاشاني بر محجة البيضاء غزالي. علامه جعفري از کارهاي خودش نسبت به مثنوي معنوي مولانا نيز ياد ميکند و اينکه عمري را در اين راه نهاده است.

محمد تقي مصباح يزدي نيز در باب جواز يا عدم جواز اختلاف نظر، بيان مشابهي دارد، ايشان نيز در دايره قطعيات اختلاف را غير قابل قبول و در دايره ظنيات به شرط روشمند بودن امر مقبول و طبيعي مي‌داند:

در دايره قطعيات و ضروريات اسلام هيچ ترديد و اختلافي وجود ندارد و اگر كسي هر يك از اين احكام و عقايد را قبول نداشته باشد مسلمان نيست، … اما در دايره ظنيات صاحب نظران و مجتهدان مي‌توانند فتاواي مختلف  و آراي متعدد داشته باشند… و به هيچ مجتهد [و صاحب نظر] ي هم نمي‌شود گفت نظر شما قطعا و صد در صد غلط است… البته شرط اظهار نظر اين است كه بايد در مسائل ديني متخصص باشد و اين طور نيست كه چون مساله ظني است، هر كسي از گرد راه برسد و بگويد نظر من هم اين است.

     محمد تقي جعفري در مورد وحدت معقول و حبل المتين پيروان مذاهب اسلامي چنين مينويسد:

 وحدت معقول را مي‌توان چنين تعريف کرد: قراردادن متن کلي دين اسلام براي اعتقاد همة جوامع مسلمان و برکنار نمودن از عقائد شخصي و فرهنگهاي محلي و خصوصيات آراء‌ و نظريات مربوط به هريک از اجزاء‌ متن کلي دين که مربوط به تعقل و اجتهاد گروهي يا شخصي است… هرمتفکر آگاه مي‌داند که پيروي از متن کلي دين با تکاپو و اجتهاد براي فهم خصوصيات و کيفيت انتخاب دلايل امري ضروري است.

 طبيعي است وقتي سخن از اجتهاد به ميان ميآيد دو نکته حايز اهميت است؛ اولا اجتهاد در دائره امور نظري گريز ناپذير است، ثانيا فهم و تفسير نيز قاعده مند و در نتيجه قابل ارزشگذاري است؛ روشن است که ميزان آشنايي افراد به منطق و قواعد فهم متفاوت است، با شدت و ضعف در ميزان آشنايي، تطبيق آنها در فرايد فهم تفاوت مي‌کند و در نتيجه حاصل فهمها نيز تفاوت ميكنند؛ زيرا به تناسب آگاهي از قواعد و ميزان تطبيق آنها فهم حاصل ميشود؛ لذا برخي فهم ها صواب و برخي خطايند. اما در صورتي که به تعبير استاد عبدالمجيد سليم از روي اخلاص و با استفراغ وسع براي دستيابي به حق  به تحقيق بپردازند و به نظرگاههاي متفاوت برسند، همگي ضمن آنکه مأجورند، فهمشان نيز براي خود و کسانيکه از آنها پيروي ميکنند حجيت دارد، البته مسألة مطابقت با واقع امر ديگري است که در صورت تحقق آن زهي شعف. از آن سو کساني نيز که بدون آشنايي با قواعد درست فهم متون ديني و بر اساس تطبيق ذهنيت-هاي خود بر متون ديني سراغ فهم و تفسير آن ميروند ضمن آنکه تمام عقوباتي که وعده داده شده است را بايد انتظار بکشند، فهمشان نيز حجيت نخواهد داشت. بدين ترتيب در فهم تعاليم ديني بسته به اينکه فهم از چه کسي باشد احکام متفاوت خواهد داشت؛ فهم مصيب از مجتهد هم حق است و هم حجيت دارد، فهم خطا از سوي مجتهد حجيت دارد،‌ ولي حق نيست، ليک از فرد بياطلاع نه حق است و نه حجيت دارد.

4. جمع بندي نهايي و نتيجه گيري

    از آنچه گفته آمد ميتوان حاصل نوشتار را اين دانست که بشر به دليل محدوديت نوعي و ضعف نيروهاي ادراکي اش گريز و گزيري از اختلاف نظر در انديشه ندارد، در فهم تعاليم ديني نيز چنين امري گريز ناپذير است. آنچه کفر و ايمان را شکل ميدهد ايمان/ عدم به ما انزل الله است؛ اگر کسي به ما انزل الله مومن باشد، و از روي اخلاص و با استفراغ وسع براي دستيابي به حق در فهم تعاليم ديني به تحقيق بپردازد و به نتيجه‌اي دست يابد، اگر در نفس الامر نيز چنين باشد فهم او هم حجيت دارد و هم حق است، اگر فهم او مطابق واقع نبود، هرچند حق نيست، ولي از حجيت برخوردار است. انديشوران مسلمان نيز بر اساس آنچه نقل شد نوعا چنين موقفي را اتخاذ کرده اند. ازاينرو در پي به رسميت شناختن اختلاف در فهم تعاليم ديني، اختلاف در عقايد را که از ثمرات آن است بايد به رسميت شناخت. وقتي اختلاف در عقايد به رسميت شناخته شود، ديگر سخن از تکفير و تفسيق کساني که با وجود شرايط پيش-گفته وارد اين وادي شده اند نادرست است. طبيعي است وقتي در دايرة تعاليم ديني چيزي بالاتر از عقايد وجود نداشته باشد و اختلاف روشمند و مضبوط در آن نه تنها رخنه در ايمان نکند که موجب شکوفايي انديشه باشد، ديگر اختلاف در اين عرصه را مانع انسجام انگاشتن فاقد هرگونه دليل موجه است. صد البته که اين سخن نه به معناي حق دانستن تمام ديدگاههايي است که در طول تاريخ پر برکت اسلام تنسيق و تنظيم شده اند، چه آنکه سخنان خارج از قاعده و برخلاف معيار نيز اندک شمار نبوده اند، ولي فتواي موجه به کفر و خروج از دين جز در موارد اندکي که بارانداز آن انکار ماانزل الله بوده صادر نشده است.

 منابع و مآخذ

قرآن كريم

  1. آمدي سيف الدين: غايه المرام في علم الكلام، تحقيق و تعليق: حسن‌محمود عبداللطيف،  قاهره،الجمهورية‌ العربية‌المتحده، المجلس‌الاعلي، للشئون‌الاسلامية، لجنة ‌احياء التراث ‌الاسلامي1391 .
  2.  آملي، محمد تقي، درر الفوائد، تعليقه بر شرح منظومه ملاهادي سبزواري. بيتا.
  3. ابن سينا، حسين بن عبدالله،  الالهيات من کتاب الشفا، با تعليقه و تصحيح علامه حسن زاده آملى، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه ، 1376.
  4. التفتازاني،سعدالدين، شرح المقاصد، تحقيق‌وتعليق ‌د. عبدالرحمن‌عميره قم، منشورات ‌شريف الرضي، ط1،1409.
  5. جمعي از نويسندگان، الوحدة‌الاسلاميه ما لها و ما عليها، با مقدمه أ. د. محمود حمدي زقزوق،  بيروت، دار التقريب، چاپ اول،1415.
  6. شبلي نعماني، تاريخ علم کلام، ترجمه سيد محمد تقي داعي فخر گيلاني، تهران، انتسشارات رنگين، 1328، چاپ اول
  7. شريف، م.م، تاريخ فلسفه در اسلام، ترجمه زير نظر نصرالله پورجوادي، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1362.
  8. عاملي، شرف الدين علامه ، الفصول المهمه في تاليف الامه، بيروت، ‌دار الزهرا، ط7 .
  9. غزالي، ابوحامد محمد: الاقتصاد في الاعتقاد، تعليق و مقدمه: د.علي بوملحم بيروت، دار و مكتبة ‌الهلال، ط2، 1421.
  10. ابو محمد احمد بن حزم ، الفِصل في الاهواء‌ و الملل و النحل.
  11. مايكل پترسون و ديگران : عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو، 1379.
  12. مجلسي،  محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دارالوفاء، طبع2، 1403.
  13. مصباح يزدي ، محمد تقي، كاوشها و چالشها   قم، موسسه امام خميني، چاپ اول، 1379.
  14. الشيخ المفيد، تصحيح اعتقادات الامامية تحقيق حسين درگاهي، بيروت، دارالمفيد، 1414.
  15. موثقي، سيد احمد، استراتژي وحدت در انديشه اسلامي، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، چ اول، 1370.
  16. واعظ زاده خراساني، محمد، نداي وحدت، تهران، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، 1374، چاپ1.

By admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *